یاسمن حسین نژاد - سریال «پایتخت» یکی از موفقترین و درعینحال مناقشهانگیزترین آثار تلویزیونی ایران در یک دهه اخیر است. در نگاه اول، این سریال با لحنی طنزآلود و شخصیتهایی ساده و خودمانی، قصد دارد به روایت خانوادهای شمالی و روزمرگیهای آنها بپردازد؛ اما با نگاهی عمیقتر، میتوان دریافت که «پایتخت» منعکسکننده حقیقت اجتماع ایرانی است.
به گزارش برهان خبر، سریال «پایتخت» یکی از موفقترین و درعینحال مناقشهانگیزترین آثار تلویزیونی ایران در یک دهه اخیر است. در نگاه اول، این سریال با لحنی طنزآلود و شخصیتهایی ساده و خودمانی، قصد دارد به روایت خانوادهای شمالی و روزمرگیهای آنها بپردازد؛ اما با نگاهی عمیقتر، میتوان دریافت که «پایتخت» منعکسکننده حقیقت اجتماع ایرانی است.
در مرکز این روایت، شخصیت «نقی معمولی» قرار دارد که بر تختی با شیرهای هخامنشی تکیه زده است. کاراکتری که در عین سادگی، بهشدت درگیر خودنمایی، خودبزرگبینی، دروغپردازی و اغراق است. او بیسواد است اما داعیهدار فرهنگ؛ در گذشتهاش افتخارات خیالی میسازد و در حال حاضر نیز خود را بیش ازآنچه هست، میپندارد. این تصویر از «نقی معمولی»، درواقع کاریکاتوری از انسان ایرانی است؛ جامعهای که هم غرق در توهم تاریخی و باستانگرایی است و هم در درک حال و آینده خود دچار نوعی توهم و خودفریبی بوده و علیرغم فقر فرهنگی، توهم نشستن بر جایگاه تمدن و قدرت تاریخی را دارند.
این همان واقعیت بخش بزرگی از اجتماع ایران است که صدای بهاصطلاح تاریخ و فرهنگ ۲۵۰۰ ساله امپراتوری هخامنشیاش گوش فلک را کر کرده اما همچون نقی معمولی، نه سواد تاریخی دارند، نه درکی از میراث، نه حتی کتابی که از آن دم میزنند را خوانده.
پایتخت در ظاهر سریالی خانوادگی و عامهپسند است، اما در لایههای زیرین، بازنمایی خاصی از مردم ایران را ارائه میدهد: جماعتی لافزن، بیسواد، متوهم به گذشتهای پرشکوه و درنهایت ناتوان از ساخت آیندهای درخشان. حتی وقتی سخن از پیشرفت میشود، نهایت آن «پراید کوپتر» است؛ نمادی از بلندپروازی سطحی و توخالی.
نتیجه اینکه این همان تصویر متوهمی است که ملیگرایی فارسی و باستانگرایی بر سر انسان ایرانی آورده است؛ انسانی که در خلأ میان افسانه و واقعیت، خود را در مرکز جهان میپندارد. او اسطورههای نیاکان را با هویتی جعلی درآمیخته و با تکرار نام کوروش و داریوش، میکوشد کمبودهای امروز خود را پنهان کند. اما در جهانی که با معیارهای علمی، فرهنگی و انسانی سنجیده میشود، نه صدای او شنیده میشود و نه ادعاهایش خریداری دارد. انسان ایرانیِ اسیر در این توهم، چیزی برای ارائه ندارد و در معادلات جدی دنیا، عملاً به حساب نمیآید.