دکتر احمد بخارایی، استاد دانشگاه و جامعه شناس درباره موضوع تاثیر مشکلات اقتصادی بر بزه های اجتماعی به برهان خبر می گوید: ارتباط مستقیمی بین مسائل اقتصادی و مسائل اجتماعی وجود دارد، یک زمان هست ما در یک محیط روستایی داریم بحث میکنیم، بله آنجا فقر هست اما فقر به جرم نمیانجامد، چون آن جا سلسله مراتب پذیرفته شده است و افراد، فقیر هستند اما احساس فقر نمیکنند و اگر هم اختلاف طبقاتی یا فاصلهای وجود دارد این فاصله پذیرفته شده است، به همین خاطر افراد طغیان نمیکنند و دست به جرم نمیزنند، مرتکب جرم نمیشوند.
او ادامه می دهد: اما در شهرها ممکن است حتی این فقر علاوه بر طبقه سه به طبقه متوسط تعلق داشته باشد، دست او به دهانش برسد. ولی در آنجا زمانی که تبعیض را مشاهده میکند آن احساس فقر به او دست میدهد، یعنی فقیر هم که نباشد ممکن است احساس فقر به او دست دهد. یعنی به طور نسبی خود را با بالاتر از خود میسنجد، حالا اعتقادش بر این است که آن فرد شایستگی نداشته، بر اساس رانت و توزیع نابرابر فرصتها از امکانات برخوردار شده است، به ویژه در جامعه ما که طبقه نوظهور بعد از انقلاب در جامعه شکل گرفته، طبقهای که به نحوی هم در انقلاب دخیل بودهاند یا کسانی که اطراف اینها بوده و فرصت طلب بودهاند، اینها مجموعا طبقه نوظهور را تشکیل دادند که یک شبه ره صدساله رفتند و اینها بیشتر چهره تبعیضگونه را در جامعه نشان میدهند.
این استاد دانشگاه معتقد است: زمانی که فقر احساس شود آن جا است که رابطه ای بین فقر و جرم شکل می گیرد. چون افراد احساس میکنند خیلی از فرصتها را از دست دادهاند، جامعه به آنها ظلم کرده، توزیع نابرابر قدرت و فرصت بوده است و بر این اساس به هر طریقی متوسل میشوند تا از جامعه عقب نمانند.
بخارایی ادامه می دهد: یک جامعهشناس به نام رابرت مرتون میگوید در جامعه زمانی که اهداف کلی پذیرفته شود ولی وسائل لازم برای رسیدن به آن اهداف به طور عادلانه در اختیار همگان قرار نگرفته باشد، عدهای که احساس میکنند آن وسیله را ندارند شروع به میانبر زدن و زیرآبی رفتن میکنند، در جامعه ما هم هدف پذیرفته شده برای همه این است که پول و ماشین و ویلا داشتن و امکانات مادی داشتن که پسندیده است و آدمها از احترام بیشتری برخوردار هستند و به باندها وارد میشوند، به عنوان یک هدف پذیرفته شده برای همه است. حالا زمانی که راههای رسیدن به این اهداف علیالسویه و به طور برابر و عادلانه در اختیار همه قرار ندارد افرادی که این فرصت را ندارند برای رسیدن به آن هدف میانبر میزنند.
او تاکید می کند: حالا این میانبرها ورود به باندها، رانت، فساد، رشوه یا حتی سرقت است و تمام راههایی که جرمهای آن آشکار و پنهان است. بنابراین رابطه تنگاتنگی بین فقر و جرم و مسائل اجتماعی وجود دارد، فرض کنید خودکشی، یک انسانی که احساس میکند که از قافله عقب مانده و دیگر نه اهداف اجتماعی برای او جذابیت دارد و نه وسائل وسائلی است که در اختیار او قرار گرفته باشد اینها منزوی میشوند. انزوا یا به صورت خودکشی یا به صورت اعتیاد بروز میکند، به همین خاطر جامعه ما خیلی فراتر از افسردگیهای فردی دچار یک افسردگی جمعی است.
بخارایی با اشاره به اینکه انزوای جمعی که یکی از نشانههای فروپاشی اجتماعی است، می گوید: من چند سال هشدار میدهم که جامعه ما در حال حاضر در بستر فروپاشی اجتماعی میغلتد و روز به روز مثل یک گلوله برفی مثل یک بهمنی که از بالا حرکت میکند پایین میآید، روز به روز بر قطر و حجم آن افزوده میشود.
این جامعه شناس می افزاید شاید بپرسید مردم چکار میتوانند کنند؛ ببینید خود نظام سیاسی خیلی نقش اساسی در این ماجرا دارد مثل یک مدیرکل مثل یک سرشاخه، آنها هستند که برای جامعه برنامهریزی میکنند مردم نمیتوانند برای خود برنامهریزی کنند، به ویژه در دنیای پیچیده و روابط خیلی خاصی که در جوامع امروزه و در شهرهای بزرگ جریان دارد. بنابراین کاری که بخواهند اقتصاد را سامان دهند مردم نمیتوانند انجام دهند، فقط تنها کاری که مردم میتوانند بکنند این است که مطالبهگر باشند، یعنی در مقابل این بیعدالتی که وجود دارد سکوت نکنند.
او ادامه می دهد: اما در شهرها ممکن است حتی این فقر علاوه بر طبقه سه به طبقه متوسط تعلق داشته باشد، دست او به دهانش برسد. ولی در آنجا زمانی که تبعیض را مشاهده میکند آن احساس فقر به او دست میدهد، یعنی فقیر هم که نباشد ممکن است احساس فقر به او دست دهد. یعنی به طور نسبی خود را با بالاتر از خود میسنجد، حالا اعتقادش بر این است که آن فرد شایستگی نداشته، بر اساس رانت و توزیع نابرابر فرصتها از امکانات برخوردار شده است، به ویژه در جامعه ما که طبقه نوظهور بعد از انقلاب در جامعه شکل گرفته، طبقهای که به نحوی هم در انقلاب دخیل بودهاند یا کسانی که اطراف اینها بوده و فرصت طلب بودهاند، اینها مجموعا طبقه نوظهور را تشکیل دادند که یک شبه ره صدساله رفتند و اینها بیشتر چهره تبعیضگونه را در جامعه نشان میدهند.
این استاد دانشگاه معتقد است: زمانی که فقر احساس شود آن جا است که رابطه ای بین فقر و جرم شکل می گیرد. چون افراد احساس میکنند خیلی از فرصتها را از دست دادهاند، جامعه به آنها ظلم کرده، توزیع نابرابر قدرت و فرصت بوده است و بر این اساس به هر طریقی متوسل میشوند تا از جامعه عقب نمانند.
بخارایی ادامه می دهد: یک جامعهشناس به نام رابرت مرتون میگوید در جامعه زمانی که اهداف کلی پذیرفته شود ولی وسائل لازم برای رسیدن به آن اهداف به طور عادلانه در اختیار همگان قرار نگرفته باشد، عدهای که احساس میکنند آن وسیله را ندارند شروع به میانبر زدن و زیرآبی رفتن میکنند، در جامعه ما هم هدف پذیرفته شده برای همه این است که پول و ماشین و ویلا داشتن و امکانات مادی داشتن که پسندیده است و آدمها از احترام بیشتری برخوردار هستند و به باندها وارد میشوند، به عنوان یک هدف پذیرفته شده برای همه است. حالا زمانی که راههای رسیدن به این اهداف علیالسویه و به طور برابر و عادلانه در اختیار همه قرار ندارد افرادی که این فرصت را ندارند برای رسیدن به آن هدف میانبر میزنند.
او تاکید می کند: حالا این میانبرها ورود به باندها، رانت، فساد، رشوه یا حتی سرقت است و تمام راههایی که جرمهای آن آشکار و پنهان است. بنابراین رابطه تنگاتنگی بین فقر و جرم و مسائل اجتماعی وجود دارد، فرض کنید خودکشی، یک انسانی که احساس میکند که از قافله عقب مانده و دیگر نه اهداف اجتماعی برای او جذابیت دارد و نه وسائل وسائلی است که در اختیار او قرار گرفته باشد اینها منزوی میشوند. انزوا یا به صورت خودکشی یا به صورت اعتیاد بروز میکند، به همین خاطر جامعه ما خیلی فراتر از افسردگیهای فردی دچار یک افسردگی جمعی است.
بخارایی با اشاره به اینکه انزوای جمعی که یکی از نشانههای فروپاشی اجتماعی است، می گوید: من چند سال هشدار میدهم که جامعه ما در حال حاضر در بستر فروپاشی اجتماعی میغلتد و روز به روز مثل یک گلوله برفی مثل یک بهمنی که از بالا حرکت میکند پایین میآید، روز به روز بر قطر و حجم آن افزوده میشود.
این جامعه شناس می افزاید شاید بپرسید مردم چکار میتوانند کنند؛ ببینید خود نظام سیاسی خیلی نقش اساسی در این ماجرا دارد مثل یک مدیرکل مثل یک سرشاخه، آنها هستند که برای جامعه برنامهریزی میکنند مردم نمیتوانند برای خود برنامهریزی کنند، به ویژه در دنیای پیچیده و روابط خیلی خاصی که در جوامع امروزه و در شهرهای بزرگ جریان دارد. بنابراین کاری که بخواهند اقتصاد را سامان دهند مردم نمیتوانند انجام دهند، فقط تنها کاری که مردم میتوانند بکنند این است که مطالبهگر باشند، یعنی در مقابل این بیعدالتی که وجود دارد سکوت نکنند.